Ati black

  •  

تکیه اش بر دیوار و با تنهاییش سر می کرد، دلش خیلی گرفته بود و تنهایی امانش نمیداد.
طاقتش تمام شد و شروع به بد گفتن از خدا کرد، آنقدر گله کرد و بد گفت که خستگی وجودش را فرا گرفت
انگار باید در تنهایی خود می سوخت و می ساخت. سر بر زانوهایش گذاشت و دل به تنهاییش سپرد.
احساس اینکه هیچکس دردش را نمی فهمد سخت آزارش می داد و در ذهنش حرفهایش را مرور می کرد
در میان این افکار، ناگهان! گرمی دستانی را بر شانه هایش حس کرد که با لطافت و مهربانی صدایش می زد:
ای عزیزترینم از چه دردمندی؟ و از چه دلت گرفته ؟!
مهربانم بگو، هر آنچه را که بر دلت سنگینی می کند بگو..
صدایش خیلی آشنا بود گویی که بارها این صدا را شنیده است، نگاهش را به نگاهش گره زد، باورش نمی شد، انگار تمام عمر در کنارش بود و تمام عمر، او بود که دردهایش را تسکین میداد..
بغض امانش را بریده بود، دگر طاقت نیاورد، سر بر شانه هایش انداخت و تا می توانست گریه کرد و در آغوش گرمش آرام گرفت.
گذشت...
انگار زندگی جدیدی را آغاز کرده و دوباره امید و نشاط در زندگیش جاری شده.
زندگی را آغاز کرد و فراموش کرد آنکه را که همیشه فراموش می کرد.
و خدا در حالی که خیسی اشکها را بر شانه هایش حس می کرد همچنان به او لبخند میزد.

نوشته شده در شنبه 31 فروردين 1392برچسب:,ساعت 11:12 توسط Atena| |

هیچوقت بیش از حد عاشق نباش ....

هیچوقت بیش از حد عاشق نباش .

نوشته شده در شنبه 31 فروردين 1392برچسب:,ساعت 11:8 توسط Atena| |

تلخ است كه لبریز حقایق شده است

                                                زرد است كه با باد موافق شده است

عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی 

                                             پاییز بهاری است كه عاشق شده است...

نوشته شده در شنبه 31 فروردين 1392برچسب:,ساعت 11:3 توسط Atena| |

 

 
اگه چشمات مشكی یا عسلی دوست دارم اگه موی تو كوتاست یا كه بلند دوست دارم اگه چون دوستم داری میخوای اذیتم كنی هر چقدر می خوای اذیتم بكن دوست دارم وقتی با برق چشات چشماموادب میكنی دو تا چشم من می خوان بهت بگن دوست دارم وقتی كه دستم ومی گیری ونازش میكنی تو دلم داد میزنم هزار دفعه دوست دارم وقتی كه نگام به نیمرخت عمود این لبام دوتاشون میخوان درگوشت بگن دوست دارم اگه آرزوی ناز دوستم داری فقط یه بار درگوشم حالا نه بعدا"بگو دوسدارم

 


 

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 21:2 توسط Atena| |

دلم برای تو تنگ است خود تو می دانی دل زمانه ز سنگ است خود تو می دانی اگر چه در دل نقش نقش بی رنگی ست جهان سراچه رنگ است خود تو می دانی اگر چه دوروبر ما پر است ز رنگ همیشه عشق قشنگ است خود تو می دانی زمانه كاش مرا با تو همسفر می كرد دلش دریغ ز سنگ است خود تو می دانی. هزار حرف نگفته

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 20:59 توسط Atena| |

خیلی سخته که از عشقت فقط یه شماره موبایل خاموش داشته باشی...

دلـــــمــ کــــهــ ميگـيرهـــ

 

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 20:49 توسط Atena| |

کاش ما آدما هم مثل گربه ها با چند لحظه بو کشیدن میفهمیدیم که هر آشغالی ارزش وقت گذاشتن نداره...دلنوشته

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 20:45 توسط Atena| |

روزهایخوابگاها

 

ساعت ۲ نصف شب(یک اتاق)

 

ساعت ۳ نصف شب(کل خوابگاه منهای سرپرست )

 

ساعت ۴ صبح هنگام خواب

 

وضعیت تحصیل در خوابگاه

 

گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روز

 

پایان گفت و گو

 

امکانات غذایی در خوابگاه

 

طریقه ظرف شستن در خوابگاه

 

تبادل نظر بر سر یک مسئله

 

تبادل نظر با پیروزی یک نفر پایان میابد!

 

و این هم آخر عاقبت زندگی در خوابگاه!!

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 20:37 توسط Atena| |

چگونه میتوان  به زخمهای  پا گفت..............راهی را که رفته اشتباست؟؟؟؟

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 12:31 توسط Atena| |

 

 

 

 

 


 

 

 

 

|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|


بعضى وقتا ميگم وقتمونو واسه چه كِسايى گذاشتيم حيف اون همه محبت حيف اون همه مهربونى!!

 

 

 


 
نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 12:9 توسط Atena| |

قیــمت یه روز زنــدگی چنـده؟

 

دلـــم یک شــب ِآروم میخــــواد ... بــا آهنگــــی رومــــــانتیک...
چنــــد تا شمــــــع ... و یک عالمــــــه تــــو...
که بــه دنیــــا بگـــــــم ... خــــداحـــــافـــــــظ ...
دنیــای مــن کســــی ست... که در آغـــــوشش جــان میدهــــم... 
یعنـــی « تــــــــــ♥ــــــو »

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت 18:12 توسط Atena| |

عشق.نباید.مخاطب داشته باشد/ عشقیکه سوی دیگر  جهت یافته است/ عشقی حقیقی نیست/معشوق بودن را بیاموز... بنابراین مسءله ای این نیست که مخاطب عشق تو کیست؟؟/مسءله تنها این است که دیگری عشق را در تو بیابد..........

نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت 10:54 توسط Atena| |

 

لطفا تبلیغ نزاریدآيـ ــکـ ـ ـن هـآے مــيس سـے سـے

نوشته شده در سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:4 توسط Atena| |

وقتی بهآسمان نگاه میکردم باخود میگفتم:کاش صبرم به این اندازه بود/ روزها/ماهها /سالها گذشت ومن در ارزوی آن آرزو...ودرآن لحظه که غمها :مثل رگبار... طوفان...سیلاب... بر قلب کوچک شکست خورده ام هجوم آوردند...به آسمان نگاه کردم وگفتم: تحمل میکنم...چون صبرم به اندازه http://www.novinupload.com/data/1358600916451.jpgیک آسمان است......

نوشته شده در یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,ساعت 18:8 توسط Atena| |

هان ای کوه بلند ای سرابا همه بند /ازتو این تجربه اموخته ام که نلرزد دلم از غرش سنگین زمان وهراسی ندهد راه به دل از طوفان /کاه بودن ننگ است /کوه میباید بود...

نوشته شده در جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,ساعت 14:14 توسط Atena| |

حتما برات بیش اومده وقتی داری به اسمون نگاه میکنی یکی ازت ببرسه دوست داری کدوم ستاره ستاره ی تو باشه ؟؟؟اکثر ادما میگن :اون نورانی ترین ستاره...ولی یادت باشه /اونیکه از همه نورانیتره علاوه بر تو چشم خیلی های دیگه هم دنبالشه...بس به ستاره ای خیره شو که اگه کم نوره حداقل خیالت راحت باشه که فقط چشم  خودت  دنبالشه....

نوشته شده در جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,ساعت 14:2 توسط Atena| |

 

ز درد عشق تو بیمارم ای دوست /ز فردای جدایی مینالم ای دوست/ تمام عاشقان در خواب عشقند/ ولی من با غمت بیدارم ای دوست...

نوشته شده در جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,ساعت 11:37 توسط Atena| |

من بهار را بخاطر شکوفه هایش/ زندگی را بخاطر زیبایی هایش وزیبایی را بخاطر تو دوست دارم...

نوشته شده در سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:,ساعت 16:8 توسط Atena| |

 

من .از. این. فاصله ها ./فاصله ها .دلگیرم .بی .تو. چه .غریبانه. شبی .میمیرم .سالیست .که .میخواهم. از.اینجا .بروم .ولی .انگار. که. با.قلب. زمین. زنجیرم .مثل .این. است .که. من. با .همه ی. هقهق . خود. روی. سجاده ی. احساس. تو. جان. میگیرم........

نوشته شده در سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:,ساعت 15:56 توسط Atena| |

 

شبی. از. کنار .یک. تنهایی .نمناک .و بارانی ./تو.را.با. لهجه .گلهای. نیلفر. صدا .کردم .تمام .شب .برای. با. طراوت. ماندن. باغ. قشنگ. ارزوهایت .دعا .کردم. / بس .از. جستجوی .نقره ای. در .کوچه های .ابی. احساس./ تو .را .از.بین. گلهایی .که. در .تنهاییم .روییدند .با. حسرت .جدا .کردم.........


نوشته شده در سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:,ساعت 15:47 توسط Atena| |

 

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم .....که بلندتر از هزاران بار فریاد است...

نوشته شده در سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:,ساعت 15:41 توسط Atena| |

من گمان میکردم دوستی همچون سروی سبز/ چهار فصلش همه اراستگی است. من چه میدانستم هیبت باد زمستان هست/ من چه میدانستم سبزه میمیرد از بی ابی / سبزه یخ میزند ازسردی دی /من چه میدانستم دل هر کس دل نیست/ قلبها بی خبر از عاطفه اند.....

نوشته شده در سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:,ساعت 15:35 توسط Atena| |

دلتنگی  عین یه جای شکستگی روی عینک ادما میمونه......                                                                هرجا نگاه میکنی می بینیش.......

 

نوشته شده در سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:,ساعت 15:27 توسط Atena| |

در خیالم می نشینی
به نرمی هوای مه آلوده
در دلم اماّ
رودخانه می ریزی

لحن بارانت
پاهای مرا شاعر می کند
در تو می چرخم
آن سان که آسمان هم
نمی داند

رقصنده یا رقص کدامند !

 

نوشته شده در شنبه 17 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:26 توسط Atena| |

 

آنه ! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت, وقتی روشنی چشمهایت , در پشت پرده های مه آلود اندوه, پنهان بود. با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات ، از تنهایی معصومانه دستهایت ، آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت  و در گیر و دار ملال آور دوران زنگی ات ,حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود ؟ آنه ! اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری ، در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی  و آینک آنه ! شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ، در انتظار تو

 

نوشته شده در یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:15 توسط Atena| |


Power By: LoxBlog.Com