Ati black

 آخر فراموش ميشوم ...

از يادها ، از خاطرات ، از عشقها ، از روزها ، از شبها  ...

ديگر كسي حتي ، سراغي از من نخواهد گرفت  ...

انگار اصلاً وجود نداشته ام و مي آيد آن روز و

 چقدر نزديك است ......

خدافظ

نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,ساعت 13:51 توسط Atena| |

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند؟

گفته بودم مردم اینجا بدند

دیدی ای دل ساقه جانت شکست؟؟

آن عزیزت عهد و پیمانت شکست ؟؟

دیدی ای دل در جهان یک یار نیست؟؟

هیچکس در زندگی غمخوار نیست؟؟

دیدی ای دل حرف من بی جا نبود؟؟

از برای عشق اینجا جا نبود ؟؟

نو بهارم عمر رادیدی چه شد؟؟

دیدی ای دل دوستی ها بی وفاست؟؟

کمترین چیزی که می یابی وفاست؟؟


نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,ساعت 13:51 توسط Atena| |

 
 


 

نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,ساعت 13:49 توسط Atena| |

 

بــعضـ ـی وقــتـا یــه چـ ـیـزایــــی رو نـبـ ایـــد کــــ ــامـل نـوشــتـ ــــ !

بـــایــ د ، ادامـــ ـه اش رو ســـــــــیـر گـــریـه کــرد ...

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:40 توسط Atena| |

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:14 توسط Atena| |

 

این روزا گوزن و سر نمی برن،
می شکنن شاخشو میفرستن تو باغ
این روزا طاقو نمیریزن سرش
سر گلشونو می کوبن به طاق
آخر نمایشا عوض شده
همه نقش همو بازی می کنن
اونایی که چشمشون به قدرته،
هم پیاله هاشو راضی می کنن
نمی دونم اگه برگردیم عقب
دل طوقی واسه کی پر می زنه؟
اگه فرمونو یه شب دوره کنن
چندتا چاقو پشت قیصر میزنه؟
نمی دونم اگه برگردیم عقب
داش آکل به عشق کی سر می کنه؟
اگه رستمو ببینه روی خاک
پشتشو بازم به خنجر میکنه؟
پای روضه ی خودت گریه نکن
وقتی گریه ننگ مردونگیه
دوره ای که عاقلاش زنجیرین
سوته دل شدن یه دیوونگیه
این روزا دوره ی غیرت کشیه
کی میدونه قیصر این روزا کجاست؟
بُکشی و نکشی، می کُشنت
اینجا بازارچه ی آب منگولیهاست


 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:14 توسط Atena| |

 

از او که رفته نباید رنجشی 

 به دل گرفت آنکه دوستش داریم

همه گونه حقی بر ما دارد حتی

حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد

نمی توان از او رنجشی به دل گرفت

بلکه باید تنها از خود رنجید که چرا باید آنقدر

شایسته ی محبت نباشیم که دوست ما را ترک کند ...

و این خود دردی کشنده

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:13 توسط Atena| |

خمیازه های کش دار / سیگار پشت سیگار
شب گوشه ای به ناچار / سیگار پشت سیگار

 

این روح خسته هر شب / جان کندنش غریزیست
لعنت به این خودآزار / سیگار پشت سیگار

 

پای چپ جهان را / با ارّه ای بریدن
چپ پاچه های شلوار / سیگار پشت سیگار


 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:12 توسط Atena| |

 

چقدرسخته که باشم تو نباشی/چقدر سخته ببینم رفته باشی/همیشه با من و با من تو بودی/

 همیشه همدم غم هام تو بودی/ دیگه باکی بگم باکی بخندم؟/دیگه باکی بگم از غم و دردم/ یادت

 هست اون عهدی که من با تو بستم؟/بمونم در کنارت تا زنده هستم

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:12 توسط Atena| |

 

آدم هـایِ خـوب از یـاد نمـیـرن !
از دل نمـیـرن !
از ذهـن نـمیـرن !
ولـی زودتـر از ایـنـ که فـکـرش رو بـکـنـی از پـیـشـت مـیـرن !
.
.
.
دارم از تــو حــرف می زنــم
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد
ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو
به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد
شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش…
.
.
.
گـــ ــاهــــی
دلم بــرای زمـــ ـانی
کــه نمیشناختمت تنـــگ می شود
.
.
.
هیچ کس نمی فهمد
پالتو با دستکش های چرم کافی نیست
گاهی بیرون رفتن در این هوا دلِ گرم می خواهد
.
.
.
دلم قصه ای عاشقانه می خواهد که تا آخرش پای هیچ نفر سومی به میان نیاید


 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:11 توسط Atena| |

آנم ها تنها ڪﮧ نباشند ، مے روند …



تنها ڪﮧ مے شوند ، برمے گردند …



وقتے ڪﮧ برگشتند تنها لایق یڪ جملـﮧ اند :

 

آנم ها تنها ڪﮧ نباشند ، مے روند …


روزهای خوب باهم بودنمان گذشت

دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان !

دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روی گونه زیبایت تنگ شده است…

کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد

مـטּ تنهآ کمـﮯ مُتفآوتـم وقتـﮯ تمام دردهاﮮ دنیا

روﮮ شانـﮧهآﮮ دخترانـﮧاَم کوه مـﮯشود . . .

و من به پهناﮮ تمام کوه پایه ها

لبخنـــــد مـﮯزنم !!!


تنها ڪﮧ مے شوند ، برمے گردند …



وقتے ڪﮧ برگشتند تنها لایق یڪ جملـﮧ اند :



“هِـرررررے


“هِـرررررے

 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:7 توسط Atena| |

وااای امشب خیلی دلم گرفته خییییلیییی...


خیلی دلتنگم...


کاش پیشم بودیو با مهربونی خودت یکم حتی یکم

 

آرومم میکردی...


خیییلییی دلم واست تنگ شده نفسم...

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:0 توسط Atena| |


Power By: LoxBlog.Com