Ati black
آنه ! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت, وقتی روشنی چشمهایت , در پشت پرده های مه آلود اندوه, پنهان بود. با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات ، از تنهایی معصومانه دستهایت ، آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زنگی ات ,حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود ؟ آنه ! اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری ، در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی و آینک آنه ! شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ، در انتظار تو
نظرات شما عزیزان:
...
نه بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
نه باباااااااااااااااا
خوش اومدی
لینکت کردم
Power By:
LoxBlog.Com |