Ati black

 

 
فراموشم نکن نشستی یه جای شلوغ و داری با دوستات خوش میگذرونی چقد شادی و دلت خوشبحالشه! داری میگی و میخندی و ادا در میاری و فکر میکنی الان دیگه باید همه چی و فراموش کنی!! ولی یه لحظه یه جرقه یه سیخونک باعث میشه... دوباره بری تو فکرش چون فراموشش نکردی... دیگه اون خوشی و سر خوشی کوفتت میشه وقتی حس میکنی اونم دیگه تورو فراموش کرده از اینکه خودت میزنی به خریت و داری این همه وقت خودت و گول میزنی که با ول بودن و خودت و الکی خوش کردن میتونی فراموشش کنی میترسی از اینکه بشینی یه فکر اساسی واسه خودت بکنی اون همه روزای خوب اون همه حرفای قشنگ اون همه حرفای عاشقانو و زیبا اون همه خواستن و دوست داشتن همه فرامــــــوش شـــــــــــــــــــــــــــدن الان فقط خودتی و خودت کسی نیس بعضی از خواستنا الکین ولی تو که الکی نیستی زنده ای داری نفس میکشی بعضی وقتا این فراموش شدن تو رو به خودت میاره وقتی میبینی چیزای دیگه هم به جز اونی که تو کلید کردی بهش وجود داره به خودت میگی خدایا دو راه بیشتر ندارم یا اینکه فراموشش کنم و بچسبم به زندگیم یا اینقد راجع بهش فک کنم و غصه بخورم تا جونم درآد... میدونم سخته ولی چاره دیگه نداری باید فراموش کنی اونی که دوسش داری و چون اون تو رو فراموش کرده و از یاد برده خاطراتتم انداخته تو سطل اشغالی که خیلی وقته چال شده حتی دیگه واسش مهم نیست که چی به سرت اومده این و مطمئن باش که هیشکی دلسوزتر از خودت واست نیس پس فراموش کن اون همه بی وفایی و اون همه ناراحتی و که به خاطرش تحمل کردی پشت دستت و داغ میکینی و به خودت میگی دیگه بسه میخوام برای خودم زندگی کنم میخوام عاشق خودم باشم! میخوام عاشق خدا و پدرو مادرم باشم میخوام عاشق تک تک لحظه های زندگی که نکردم باشم می خوام فراموشت کنم... زمانی انقدر باورت داشتم که وقتی میگفتی "باران" خیس میشدم...
 
نوشته شده در یک شنبه 2 تير 1392برچسب:,ساعت 22:1 توسط Atena| |

 

 
 

 

 

هی لعنتی ...

 



اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ...



شاید عاشقت بودم،روزی .....!



ولی ببین بی تو



هم زنده ام،



هم زندگی میکنم ...



فقط گاهی در این میان،



یادت ...



زهر میکند به کامم زندگی را ...



همیــــــــن...

 
 
نوشته شده در یک شنبه 2 تير 1392برچسب:,ساعت 22:0 توسط Atena| |

 خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟ 


خانوم خوشگِله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟ 

خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟ 

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! 

بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد 

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و 

به محـــل زندگیش بازگردد. 

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت... 

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....! 

دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند... 

دردش گفتنی نبود....!!!! 

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح 

نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن... 

چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد... 

خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!! 

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را 

به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد... 

امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! 

انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد! 

احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب 

شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود! 

یک لحظه به خود آمد... 

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته

آپلود عکس رایگان و دائمی

 
نوشته شده در یک شنبه 2 تير 1392برچسب:,ساعت 21:59 توسط Atena| |

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند؟

گفته بودم مردم اینجا بدند

دیدی ای دل ساقه جانت شکست؟؟

آن عزیزت عهد و پیمانت شکست ؟؟

دیدی ای دل در جهان یک یار نیست؟؟

هیچکس در زندگی غمخوار نیست؟؟

دیدی ای دل حرف من بی جا نبود؟؟

از برای عشق اینجا جا نبود ؟؟

نو بهارم عمر رادیدی چه شد؟؟

دیدی ای دل دوستی ها بی وفاست؟؟

کمترین چیزی که می یابی وفاست؟؟


نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,ساعت 13:51 توسط Atena| |

 آخر فراموش ميشوم ...

از يادها ، از خاطرات ، از عشقها ، از روزها ، از شبها  ...

ديگر كسي حتي ، سراغي از من نخواهد گرفت  ...

انگار اصلاً وجود نداشته ام و مي آيد آن روز و

 چقدر نزديك است ......

خدافظ

نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,ساعت 13:51 توسط Atena| |

 
 


 

نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:,ساعت 13:49 توسط Atena| |

 

بــعضـ ـی وقــتـا یــه چـ ـیـزایــــی رو نـبـ ایـــد کــــ ــامـل نـوشــتـ ــــ !

بـــایــ د ، ادامـــ ـه اش رو ســـــــــیـر گـــریـه کــرد ...

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 10:40 توسط Atena| |

 

این روزا گوزن و سر نمی برن،
می شکنن شاخشو میفرستن تو باغ
این روزا طاقو نمیریزن سرش
سر گلشونو می کوبن به طاق
آخر نمایشا عوض شده
همه نقش همو بازی می کنن
اونایی که چشمشون به قدرته،
هم پیاله هاشو راضی می کنن
نمی دونم اگه برگردیم عقب
دل طوقی واسه کی پر می زنه؟
اگه فرمونو یه شب دوره کنن
چندتا چاقو پشت قیصر میزنه؟
نمی دونم اگه برگردیم عقب
داش آکل به عشق کی سر می کنه؟
اگه رستمو ببینه روی خاک
پشتشو بازم به خنجر میکنه؟
پای روضه ی خودت گریه نکن
وقتی گریه ننگ مردونگیه
دوره ای که عاقلاش زنجیرین
سوته دل شدن یه دیوونگیه
این روزا دوره ی غیرت کشیه
کی میدونه قیصر این روزا کجاست؟
بُکشی و نکشی، می کُشنت
اینجا بازارچه ی آب منگولیهاست


 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:14 توسط Atena| |

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:14 توسط Atena| |

 

از او که رفته نباید رنجشی 

 به دل گرفت آنکه دوستش داریم

همه گونه حقی بر ما دارد حتی

حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد

نمی توان از او رنجشی به دل گرفت

بلکه باید تنها از خود رنجید که چرا باید آنقدر

شایسته ی محبت نباشیم که دوست ما را ترک کند ...

و این خود دردی کشنده

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:13 توسط Atena| |

 

چقدرسخته که باشم تو نباشی/چقدر سخته ببینم رفته باشی/همیشه با من و با من تو بودی/

 همیشه همدم غم هام تو بودی/ دیگه باکی بگم باکی بخندم؟/دیگه باکی بگم از غم و دردم/ یادت

 هست اون عهدی که من با تو بستم؟/بمونم در کنارت تا زنده هستم

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:12 توسط Atena| |

خمیازه های کش دار / سیگار پشت سیگار
شب گوشه ای به ناچار / سیگار پشت سیگار

 

این روح خسته هر شب / جان کندنش غریزیست
لعنت به این خودآزار / سیگار پشت سیگار

 

پای چپ جهان را / با ارّه ای بریدن
چپ پاچه های شلوار / سیگار پشت سیگار


 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:12 توسط Atena| |

 

آدم هـایِ خـوب از یـاد نمـیـرن !
از دل نمـیـرن !
از ذهـن نـمیـرن !
ولـی زودتـر از ایـنـ که فـکـرش رو بـکـنـی از پـیـشـت مـیـرن !
.
.
.
دارم از تــو حــرف می زنــم
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد
ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو
به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد
شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش…
.
.
.
گـــ ــاهــــی
دلم بــرای زمـــ ـانی
کــه نمیشناختمت تنـــگ می شود
.
.
.
هیچ کس نمی فهمد
پالتو با دستکش های چرم کافی نیست
گاهی بیرون رفتن در این هوا دلِ گرم می خواهد
.
.
.
دلم قصه ای عاشقانه می خواهد که تا آخرش پای هیچ نفر سومی به میان نیاید


 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:11 توسط Atena| |

آנم ها تنها ڪﮧ نباشند ، مے روند …



تنها ڪﮧ مے شوند ، برمے گردند …



وقتے ڪﮧ برگشتند تنها لایق یڪ جملـﮧ اند :

 

آנم ها تنها ڪﮧ نباشند ، مے روند …


روزهای خوب باهم بودنمان گذشت

دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان !

دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روی گونه زیبایت تنگ شده است…

کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد

مـטּ تنهآ کمـﮯ مُتفآوتـم وقتـﮯ تمام دردهاﮮ دنیا

روﮮ شانـﮧهآﮮ دخترانـﮧاَم کوه مـﮯشود . . .

و من به پهناﮮ تمام کوه پایه ها

لبخنـــــد مـﮯزنم !!!


تنها ڪﮧ مے شوند ، برمے گردند …



وقتے ڪﮧ برگشتند تنها لایق یڪ جملـﮧ اند :



“هِـرررررے


“هِـرررررے

 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:7 توسط Atena| |

وااای امشب خیلی دلم گرفته خییییلیییی...


خیلی دلتنگم...


کاش پیشم بودیو با مهربونی خودت یکم حتی یکم

 

آرومم میکردی...


خیییلییی دلم واست تنگ شده نفسم...

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 9:0 توسط Atena| |

غمگینم,غمگین تر از همیشه

 

دلم میخواهد بروم,به جایی که تنهایی ام را به رخم نکشند

شاید خود من دلیل تنهاییم باشم

شاید لیاقت من چنین زندگی است

شاید دنیا جایی برای من ندارد

شاید . . .

نمیدانم,فقط دلم میخواهد بروم

ولی . . . کجا . . . !

میدانم . . . هیچ جا جایی برای من ندارد


   تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

 

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:0 توسط Atena| |

 

 

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:51 توسط Atena| |

 

 

 وقتی دلتنگ باشی

 همه آرامش یک ساحل را به تو بدهند

 باز هم دل تو بارانیست

                                    خیس تر از دریا....

 

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:39 توسط Atena| |

 

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:38 توسط Atena| |

دویدم ،زمین خوردم، زخمی شدم تا به این باور برسم
که تمام خواستن ها را آزموده ام
 و برای همین است که با یادت اشک هایم تلخ تر از قبل است
من خواستم و او نخواست
که من و او ، ما شویم.

         


برچسب‌ها: من و او, خواستن, یاد تو, زمین خورده
+ نوشته شده در  چهارشنبه چهاردهم فروردین 1392ساعت 15:58  توسط رها |  4 قطره احساس

 
نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:36 توسط Atena| |

http://www.mihancamp.com/wp-content/uploads/2012/10/250.jpg

 


نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:34 توسط Atena| |

عشق و علاقه ای که با دروغ زنده باشد

با حقیقتی به پای چوبه دار می رود.

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:30 توسط Atena| |


 

وقتی یه دختر به خاطر یه پسر اشک میریزه .... ینی واقعن عاشقشه ، اما .... وقتی یه پسر به خاطر یه دختر اشک بریزه ؛ ینی هیچ وقت دیگه نمیتونه دختر دیگه ای رو مثل اون دوست داشته باشه ... !!

 


 

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:27 توسط Atena| |

☆★mahsaa★☆ چهارشنبه 10 آبان 1391 نظرات ( 65)
 


 

                                              سلام به دوستای عزیز بازدید کننده...

      ما چند نفر جمع شدیم و این وبلاگ و واسه دل خودمون ساختیم(هر چی هم که دلتون بخواد اینجا میزاریم...)

                      دوستان ما منتظریم که کمکمون کنید تا بتونیم پذیرایی عالی براتون داشته باشیم.... 

                                          بچه ها لطفا همیشه با ما باشید و حمایتمون کنید...

درضمن گذاشتن نظر در این وبلاگ اجباری است وشخصی که بدون گذاشتن کامنت از وبلاگ برود مجرم شناخته شده و باز خواست خواهد شد...

                                                                     




 
 
★★mahshad★★ دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 نظرات ( 2)



بقیه تو ادامه مطلب....

 



 
 

اینا خیلی باحالن دخترا حتما بخونین

راه های دوس پسر زدایی

۱- اگه بهتون زنگ زد (در این مسئله فرض بر سعید نام بودن دوست پسرتونه...!!!) بگین سلام حمید جون.بعد یه دفعه انگار که تازه متوجه شدین بگین اوا خاک به سرم علی تویی؟؟؟؟می تونین این سیر رو تا هفده باز تکرار کنین ولی بار هجدهم دیگه خطر مرگ داره.من مسئولیتی در قبال این حادثه ندارم.

2 - بهش زنگ بزنین و بگین کسی خونه نیست و دعوتش کنین خونتون ، بعد با دختر همسایه برید سینما و فیلم رئیس یا روزسوم و... رو ببینید.

3 - تا یه شوخی کوچیک با شما کرد سریعا جبهه بگیرین و باهاش دعوا کنین. با کلماتی از قبیل:مگه تو خودت خواهر و مادر نداری؟...یا یه همچین چیزایی .ولی دو تا سه دقیقه بعد خودتون یه جک فجیع یا افتضاح تعریف کنید و بعدش بشینید و قیافه بنده خدا رو تماشا کنید.

4 - آرایش شدید بکنید و از این شلوارای خیلی برمودا و آستین های مانتوتونو خیلی بزنید بالا و برید جلوی بنده خدا رژه برید و وقتی به شما نزدیک شد و به دو سه متری شما رسید ، سرش داد بزنید و بعدش بشینید و زجر کشیدنش رو تماشا کنید.

5 - عکسهای دو نفره ای رو که با پسر نوه عمه ی خاله ی پدربزرگ پسر دختر خالتون و یا امثالهم گرفتید بهش نشون بدید ولی بهش اجازه ندید حتی یه دونه عکس باهاتون بگیره.

6 - موقع تولدش جلوی دوستاش فقط بهش یه شاخه گل هدیه بدید و حالشو حسابی بگیرید و (احتمالا بسته به قدرت و توانایی قلبی و شرایط جوی) بشینید و سکته شو تماشا کنید و لذت ببرید.

7 - همین که تو ماشین بغل دستش نشستین شروع کنین به عطسه کردن و از بوی ادکلن چند صد هزار تومنیش که با زجرکش کردن پدر و مادرش خریده ایراد بگیرید و بهش بگید که به این بو حساسید.

8 - وقتی داره باهاتون حرف می زنه همین که به جای حساس حرفاش رسید بی مقدمه موبایلشو بردارید و به یکی از دوستاتون زنگ بزنید و چهار ساعت و چهل و هشت دقیقه با دوستتون حرف بزنید و اون بدبختو تو کف حرف بذارید

بهتون پیشنهاد میکنم خعلــی حال میده

یادِ ان دوران بخَیــرهعــی



 
نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:16 توسط Atena| |

خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،
بگذار در گوشت بگویم
” میـــخواهــمــــــــت ” …
این خلاصه ی ،
تمام حرفای عاشقــــانه من به توست …!!!

 


 

 


 

 
نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:57 توسط Atena| |

داداشی چیست؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

کلمه ای ست محبت آمیز از سوی دختران،

برای خام کردن پسرها درمواقع اضطراری و نیاز.

تجربه نشان داده است که پسرها به این حرف دختران تا به حال جواب"نه" نگفته اند

 

تا این حد دخترا مارمولک ان این دخترا

 
نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:40 توسط Atena| |

قیافه دخترا وقتی میگن ایــــــش

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:39 توسط Atena| |

 

    

 این دوس دخترت با اون یکی دوس دخترت دوست نباشه

صلوااااااااااااااااااات ..  
 
 

 

به سلامتی پسری که اگه قشنگ ترین دختره دنیارو هم

تو خیابون ببینه سرشو میندازه پایین و زیرلب میگه:   

    میرم جلوتر شاید بهترشو دیدم...!! 

 
 
  
نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:38 توسط Atena| |

 

دل بی روح جنس آهنت را دوست دارم
خطوط در هم پیراهنت را دوست دارم
نگاه با همه بیگانه ات را دوست دارم
غرور سرکش دیوانه ات را دوست دارم
دوست دارم

تن سوزان مثل آتشت را دوست دارم
بهاری و من آن عطر خوشت را دوست دارم
به هر لحظه کنارم بودنت را دوست دارم
تماشائی تو هستی دیدنت را دوست دارم
دوست دارم

پس از تو رنگ گلها هم فریب است
پس از تو روزگارم بی فروغ است

که میگوید پس از تو زنده هستم
دروغ است هر که میگوید دروغ است

ای ستاره بی تو من تاریکم
بی تو من به انتها نزدیکم
ای ستاره بی تو من تاریکم
بی تو من به انتها نزدیکم
وای چه کردم من چه بود تقصیرم
که چنین بود بعد تو تقدیرم

تو نخواستی من و تو ما باشیم
سرنوشت این بود که تنها باشیم
 

 
نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:32 توسط Atena| |

خدایابه من وسادگیم خندیدن...!!!

 


فکر کردندساده ام


من می دانستم...


کینه ی پنهان شده درلبخند انها را!


وروزی هم من به انهاخواهم خندید!


شاید ان روز فرداباشد...

نوشته شده در سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:15 توسط Atena| |


Power By: LoxBlog.Com